مادر بيا


مادر بيا كه گيرد مرغ دلم بهانه



گيرد بهانه تو با ذكر عاشقانه



مادر بيا نظر كن كز باب خانه من



از فتنه زمانه آتش كشد زبانه



منصور بهر جلبم مأمور مي فرستد



كز بهر بردن من آيد زبام خانه



پاي پياده شبها دشمن به سوي مسلخ



از خانه ام كشاند با ضرب تازيانه



منصور بي مروت گردد چو روبرويم



شمشير بهر قتلم دارد به كف شبانه



گاهي كند تعارف بر من شراب و گاهي



خواهد ز من بخوانم اشعار عارفانه



با زهر كينه آخر آسوده شد دل من



از ضرب و شتم دشمن از كينه زمانه



از درگه خدايم اين است آرزويم



همسايه با تو باشم با قبر بي نشانه