اميد كار


تا آن زمان كه در تو نباشد اميد كار



بهبود كار خويش ز گردون طمع مدار



دستي بزن به دامن همت ز جاي خيز



تا كي به گوشه اي بنشيني اميدوار



يكدم فلك به كام دل اهل دل نگشت



داري دگر چه از فلك سفله انتظار



كي در نهاد چرخ وفا بوده از نخست



دنيا كجا به قدر جوي دارد اعتبار



دنيا بهشت كافر و زندان مؤمن است



نبود براي هيچ يك از اين دو پايدار



بر مال و جاه و قدرت دنيا مبند دل



دائم به يك قرار نمانده است روزگار



دوران زندگاني ما امتحان ماست



كس را از اين معاينه نبود ره فرار



صادق رئيس مذهب ما آن كه در جهان



هر كس گرفت دامن او گشت رستگار



خورشيد آسمان امامت ولي حق



بخشنده و كريم و بزرگ و بزرگوار



در زندگي به غير بلا در جهان نديد



با آن كه بود گردش چرخش در اختيار



شيخ الائمه حجت حق آن كه در جهان



پيوسته از جفاي فلك بود دل فكار



هرگز روا نبود به عالم كه تا رود



اين گونه ظلم با ولي خاص كردگار



شد عاقبت ز كينه منصور دون شهيد



موسي بن جعفر از غم او گشت بي قرار



اين غم به جان شيعه ما مي زند شرر



كو را در آفتاب بود تربت و مزار



اي رهبر بزرگ تشيع كه تا ابد



ماييم و ديده اي به عزاي تو اشگبار



جان هاي دوستان تو از غم بود كباب



دل هاي شيعيان تو گرديده داغدار



شرح غم شكسته دلان مختصر خوش است



شيرين بود حكايت «خسرو» به اختصار